-
يكشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۱۴ ب.ظ
-
۳۶۸
یکی از مولفه های اساسی در هر فرهنگ زبان است. چرا که دروازه ورود به اعماق فرهنگی و آشنایی با آن از سویی و معرفی و شناساندن عناصر دیگر فرهنگ به مخاطبان از سوی دیگر است ولی با کمال تأسف امروزه شاهد بی توجهی به این مهم هستیم به گونه ای که حتی در مراجع رسمی از جمله صدا و سیما و مجلس و دولت و ...از واژه های بیگانه استفاده می شود. از محاوره های روزمره گرفته تا نوشتار.
چرا اینقدر بی توجه و بی تفاوت شده ایم.
استفاده از زبان فارسی به معنی بی توجهی و عدم یادگیری زبان های دیگر نیست و بر عکس کسی که به این بلوغ رسیده و به چند زبان تسلط دارد بیشتر به اهمیت این موضوع ایمان دارد. و بر عکس برخی از کسانی که در گفتار و نوشتار از واژه های یک زبان دیگر استفاه می کنند اغلب شناختی از زبان مذکور ندارد و قادر نیستند چند دقیقه با آن زبان صحبت کنند یا متنی را بخوانند و درک کنند.
به این تصویر دقت کنید
این تصویر را چند روز پیش از موزه سلاح های سلطنتی مجتمع سعدآباد گرفتم چیزی که برای من جالب بود نام فارسی حک شده روی سلاح بود که هم نام و هم شماره نمونه به فارسی نوشته شده بود. ولی امروز با کمال تأسف بر روی تولیدات ایرانی برچسب انگلیسی می بینیم که نام و محل تولید و ... به انگلیسی نوشته شده است. چرا؟؟؟؟
چرا روی خودروها و حتی قطعات صنعتی و حتی نظامی از زبان فارسی استفاده نمی شود.
متولیان فرهنگی کجایند؟
در شهر خودمان سه سال پیش ساختمان جدید اورژانس را ساختند و تابلو بزرگ با حروف برجسته و لامپ های رنگارنگ به زبان انگلیسی نصب کردند EMERGENSY , و همچنین تابلو بزرگی با نوشته FERDOWS در رودی شهر ...
گسترش استفاده از واژه های بیگانه در گفتگوهای روزمره و حتی رسمی نیز گواهی بر اعتیاد به کاربرد اصطلاحات بیگانه است و گویا برخی این امر را برای خود نشانه به روز بودن و منزلت اجتماعی می دانند. واژه هایی مانند مرسی ، اوکی ، تایم ....
امید است به این توانایی برسیم که به جای تکرار طوطی وار برخی واژه های بیگانه، به چند زبان دنیا مسط شویم و بتوانیم ضمن مطالعه و فهم مطالب در مورد سایر ملل و فرهنگ ها ، زیبایی های ( طبیعی ، اجتماعی ، اعتقادی و فرهنگی ،) کشورمان را به دنیا معرفی کنیم
-
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ب.ظ
-
۲۳۰
یکی از اقدامات خوب و ماندگار مرحوم حجت الاسلام علیرضا سخنور (دانش ) بسیج اهالی روستاهای خانیک انارستانک وبرون جهت اصلاح گردنه برون بود. بنا به گفته پدرم(مرحوم محمدرضا حقیقی) آقای سخنور شب ها به طور گردشی در یکی از روستاها منبر می رفت و سخنرانی و روضه خوانی می کرد و فردای آن روز با راهنمایی و تشویق ایشان مردان روستا با ابزارهای ساده همچون بیل و کلنگ و زنبر به محل گردنه رفته و مشغول به کار می شدند. و بالاخره توانستند این راه خاکی و صعب العبور را برای عبور وسایل نقلیه آماده و به تعبیری ماشین رو کنند.
ایشان نقل می کرد برای بازسازی مسجد روستا به اتفاق چند نفر از معتمدین از ایشان خواستیم از اوقاف برای مسجد کمک بگیرد. ایشان در پاسخ گفتند مسجد را با پول خودتان بسازید و جمله ای گفت که در آن فضای سیاسی خیلی جسورانه بود ایشان گفت:«مسجدی که با پول اوقاف ساخته شود باید رییس شهربانی توش نماز بخونه... »
جاده فردوس - بجستان که هم اکنون باند دوم آن در حال احداث است دو دهه است که آسفالت شده است . قبلا خاکی بوده و مسیر اصلی فردوس - مشهد از طریق کلات و گناباد بوده است. دهه 1370 فقط یک اتوبوس از این جاده می گذشت و نیمی از صندلی های اتوبوس هم متعلق به بجستان بود.
لازم به ذکر است آقای سخنور معروف به دانش از خطبای مشهور فردوس قبل از انقلاب بوده است و. زمانی که من در دانشسرای تربیت معلم طبس بودم خیلی از افراد ایشان را می شناختند. وی در فردوس و اسلامیه منشأ خدمات زیادی بوده اند.
در ادامه مطلبی نقل از خبر آنلاین :
یک روحانی متفاوت / سفری به فردوس
وبلاگ > جعفریان، رسول - اوایل اردیبهشت ماه 1392 سفر یک روزهای به شهر فردوس داشتم. یادداشتهایی تهیه کردم و پس از بازگشت اندکی تکمیل کرده آن را تقدیم میکنم. نکته مهم آن یادی از یک روحانی متفاوت است که پس از زلزله سال 47 شهر اسلامیه را در سال 1349 بنیان گذاشت.
اسلامیه شهری است که پس از سال 1347 که در فردوس زلزله آمده و گویا در این زلزله حدود هزار نفر کشته شدهاند، ساخته شده است. گفتند که بانی این شهر که نوعی باغ شهر است و منحصر به فرد، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین علیرضا دانش سخنور [1300 ـ 1379] است. وی این شهر جدید را به بهترین شکل مهندسی کرده، موتور برق آورده، شبکه آب لوله کشی تأسیس کرده و شهرداری مردمی درست کرده، درمانگاه ساخته و شهر را برای سالها اداره کرده است. در حال حاضر تمام مردم خاطره های خوبی از وی دارند. به دنبال وقایعی که در اواخر سال 57 در فردوس رخ داد، ایشان به مشهد رفت و دیگر به فردوس برنگشت. آقای دانش سال 1300 به دنیا آمده و سال 79 درگذشته است. دکتر یاحقی در کتاب «آن سالها» و سید علی موسوی گرمارودی در مقالهای با عنوان سفرنامه مانندی در باره سفر به طبس مطالب جالبی در باره ایشان دارد. باقر پرهام هم همان موقع تحقیقی در باره زلزله فردوس داشته که به صورت تصادفی با آقای دانش آشنا شده و مطالب مفصلی در باره ایشان در آن نوشته بود. آقای معراجی گفت که آن زمان من می دیدم که ایشان دایما رفت و آمد به مدرسه آقای دانش که به نام مکتب مفید نامگذاری کرده بود، داشت. نوشته به زبان فرانسه بود که دست من بود و دادیم به کسی که ترجمه کند.
آنچه بنده در این شهر ضمن تشییع جنازه و مجالس فاتحه و ملاقاتها از زبان مردم در باره مرحوم دانش شنیدم، نشان می دهد که وی یک روحانی بَلَد بسیار موفق بوده و طرح های جالبی برای زندگی مردم داشته است. برای مثال در ورودی شهر تابلویی نصب کرده بوده با عنوان «به اسلامیه شهر کار و نشاط خوش آمدید». زمانی هم که دولت در زلزله فردوس برای هر خانه ای هشت صد تومان داده، وی از مردم خواسته است تا پول دولت را در مؤنه زندگی مصرف نکرده و همه پولشان را روی هم بگذارند و درمانگاهی برای شهر بسازند که این کار را کردهاند. او این کار را با کمکهای بیشتری که از مردم گرفته انجام داده است. مهم نقشه شهر اسلامیه است که خودش انجام داده و خیابان اصلی و کوچه ها بسیار مووزون است. درخت کاری مفصلی که با کمک طلبه ها در پیش از انقلاب در حایشه این خیابان انجام داده همچنان یادگاری است که آن را مشاهده کردیم. حکایت مبارزه وی با زنبورهایی که یکی دو سال به محصولات باغات خسارت میزد و مردم آزار میدیدند و حتی یک نفر در اثر نیش این زنبورها درگذشت، بسیار جالب و در عین حال لطیف است. حمله زنبورها به شهر آن هم زبنورهای درشت به قدری شدید بوده که بسیاری از محصولات انگور از میان رفته و آزار و اذیت فراوانی برای مردم ایجاد کرده است. هیچ نوع روشی برای مبارزه آنها وجود نداشته و دولت نیز نتوانسته اقدامی بکند. آقای دانش پولدارها را جمع کرده مبلغی گردآوری کرده سپس اعلام کرده است هر کسی دو جنازه زنبور تحویل بدهد، یک ریال می گیرد. مردم بویژه دانش آموزان دبستانی و دبیرستانی از هر سمت به جان زنبورها افتاده اند و جنازه ها را تحویل چند طلبه در مدرسه داده پولشان را گرفته می رفتند. بعد هم اعلام کردند که اگر کسی شانه زنبورها را بیاورد دو تا سه تومان برحسب اندازه می گیرد. در این زمینه نیز فعالیت جدی شده و ظرف مدتی ریشه زنبورها از شهر کنده شده است! از مبارزه ایشان با آفت ملخ نیز یاد می شد.
....به همراه آقای معراجی و اخوی کوچک ایشان و نیز دایی ایشان آقای حسین سخنور برادر مرحوم آقای دانش سخنور راه افتادیم. ایشان که همیشه همراه برادر بوده اشاره کرد که شهر اسلامیه برای این درست شد که آقای دانش به متدینین گفت که روی خرابه های شهر قدیم نمانند، زیرا پس از زلزله، ملکیت زمینها معلوم نیست و بسیاری از وارثان مشخص نیستند. جایی که الان اسلامیه شده به باغهای نیمه راه معروف بوده و آقای دانش اینجا را برای شهر جدید معین کرد. ایشان گفت: وقتی شهر اسلامیه درست شد، هیچ خیابانی به اسم پهلوی ها نداشت. یک خیابان را همان موقع به اسم سید جمال الدین گذاشتهاند که هنوز مانده است. از محلی که آقای دانش مدرسه علمیه ساخته رد شدیم. گفتند که اینجا چهارده اتاق به نام چهارده معصوم رو به قبله داشت. آقای معراجی هم اینجا طلبه شده بود. الان آنجا را فروختهاند و همین جاست که بر سر آن منازعه است. کنارش هم کتابخانه بوده که بازسازی شده و الان در اختیار اداره ارشاد است. بنای درمانگاه را هم دیدیم. شگفت از زمانی که ساخته شده، یعنی 48 تاکنون هیچ تغییری نکرده است. شهر اسلامیه همین یک درمانگاه را داشته و هنوز دارد. آقای معراجی می گفت مرحوم دانش اینجا بلندگو گذاشته بود و در شبها مردم را برای کار ترغیب و تشویق می کرد و گاهی هم اشعار حماسی شاهنامه را با صوتی زیبا می خواند که مردم با شوق و ذوق بیشتری کار میکردند. آقای شیخ حسین گفت که فردوس مهم ترین مرکز بهائیان در این نواحی بود و شخصی به نام شاه خلیل الله رحمانی که قیافهاش مثل حسینعلی بهاء الله بود رئیس این هشتاد خانوار بود. آنها در مجالس مسلمانها هم شرکت می کردند و کسی از جزئیات بهائیت خبری نداشت و حتی وصلت هایی هم با مسلمانان کرده بودند. این شاه خلیل الله یک کلاه سفید هم بر سر می گذاشت که یک قبه بلوری وسط آن بود. می گفتند رهبری بهائی های ایران در اختیار وی بوده و نامه هایی از حیفا برای وی میآمد که همان امضاها و مهرهای بهایی در اطرافش بود. [در سایتی که در باره ابراهیم رحمانی پسر وی بود، دیدم که نوشته است که یک صد لوح از طرف بیت العدل برای وی صادر شده بوده و شهر فردوس از طرف آنها به عنوان فاران نامیده شده بوده است] آقای دانش که آمد از طرف آقای بروجردی وظیفه داشت که جلوی بهائیان را بگیرد. روزی مجلس ختمی در مسجد جامع فردوس بود، گویا فاتحه آقای آذرمین. آقای دانش طلبه های خودش را که هفتاد نفری می شدند همراه خودش به مجالس میبرد. دیده بود چهل پنجاه نفری از بهائیان هم هستند. در این وقت یک بهایی که چایمی خورد، ناگهان چایی از دستش افتاد و ریخت روی فرش. آقای دانش گفت این نجس است. دستور داد فرشها را برداشته از وسط بازار بردند که تطهیر کنند. این اولین بار بود که مردم بحث نجس بودن بهایی ها را شنیدند. بعد از این بود که به مردم گفت با اینها مبارزه منفی کنند اما با خشونت برخورد نکنند. مردم با اینها معامله نمی کردند، کار کارگری برای آنان نمیکردند پس از مدتی بخش مهمی از آنها به محله سعد آباد مشهد رفتند. گروهی هم مسلمان شدند. آقای دانش کتابهای بهایی را داشت و برخی از متن ها را حفظ بود که هنوز یکی از اینها به نام آقای پسیان و پدرش مسلمان شده بود و چند سالی است فوت شده، گفتگوی آقای دانش با پدرش را به یاد داشته که بر سر این بود که باب نوشته بود که زن و مرد ازدواج کنند که بچه دار شوند و اگر نشدند زن می تواند به مرد همسایه مراجعه کند! یک آسیای آتشی بود که متعلق به بهایی ها بود و مسلمانها هم به آنها مراجعه میکردند. در این باره هم آقای دانش گفت که مردم برای آرد گندم به آنجا نروند. یکی از بازاریها را هم تشویق کردند که آسیاب را از آنها بخرد. آقای دانش می گفت که مبادا کار تندی انجام شده و مثلا خانه آنها آتش زده شود که این کار در شأن مسلمانی نیست. این رفتار باعث ریشه کنی بهائیت از فردوس شده و الان حتی یک خانواده بهایی هم در این شهر نیست. [در همان متن که در باره ابراهیم رحمانی بود، آمده که وی که فرزند شاه خلیل الله بود. در دهه چهل مجبور به ترک فردوس و رفتن به فریمان و از آنجا به مشهد شد].
از آنجا به سراغ مدرسه علمیه علیا رفتیم که گاه به اشتباه اولیاء هم خوانده میشود. مدرسه ای که زمانی توسط مرحوم دانش سخنور آباد شده است. آن زمان میان محلات مسکونی فردوس بوده. اما وقتی زلزله آمده همه آن اطراف خراب شده هرچند آسیب جدی به این مدرسه و مدرسه کنار آن که نامش حبیبیه است نرسیده است. یک مدرسه قدیمی شاید از اواخر صفوی یا اوایل قاجار. آقای یاحقی نوشته است که مدرسه مزبور از سال 1235 است. از هر زمان هست، بی اندازه زیباست. میان مدرسه یک گودال بزرگ منظم و آجرکاری که حوضی وسط آن است. حجرات اطراف. واقعا زیبا. در اینجا آن زمان یعنی قبل از سال 47 هفتاد هشتاد طلبه بوده که برخی از آنها همراه ما در اینجا بودند و خاطراتی داشتند. آقای شیخ حسین دانش داستان شیرینی اینجا نقل کرد. گفت طلبه ای بود که خیلی بهره ای از هوش و ذکاوت نداشت. وقتی زودپز تازه آمده بود، رفته بود بخرد، دیده بود گران است. گفته بود این که کاری ندارد. یک حلب که قبلا پنیر در آن بود گرفته بود و مواد لازم را در آن ریخته و درش را بسته بود و گذاشته بود روی آتش. آمده بود پیش ما صحبت میکرد. یک مرتبه صدای انفجاری برخاست! حدس بزنید چه شد. تمام سطح و سقف اتاق پر از گوش و نخود شده بود.
روحانیونی که در مدرسه جمع شده بودند و اکثرا حدود شصت سالی سن داشتند، نقل کردند که آن زمان، آنان اوائل طلبگی را سپری میکردند و آقای دانش هر روز صبح قبل از آفتاب تمام طلاب را جمع می کرد و در یک صف رو به قبله میایستادند و دعای امام سجاد علیه السلام را «سبحان من لایعتدی علی اهل مملکته» را با هم و با آهنگی زیبا میخواندند.
در کتاب کوچکی با نام «تاریخچه فردوس» از آقای نقوی پاکباز (که خودش آدمی روشنفکر و حتی متهم کسروی زدگی هم بوده) در باره مدرسه علیا و فعالیت های آقای دانش در آن چنین آمده است: این مدرسه را مرحوم میر علی بیک در سال 1230 ساخته است و موقوفه زیادی ندارد و اکنون مرکز طلاب علوم دینی که آقای شیخ علیرضا سخنور دور هم جمع کرده میباشد. تشکیلات هیئت ابوالفضلی هم در آنجاست. در این مدرسه کتابخانه ای است موسوم به نجفی که دارای 1200 جلد کتاب می باشد. کتابخانه مدرسه حبیبیه هم 400 جلد کتاب دارد. چند سال پیش آقای سخنور در اراضی مدرسه حبیبیه و مدرسه علیا که وصل بهم و در جلوی هر دو مدرسه واقع است، باغی زیبا به نام باغ علمی احداث کردند. در تسطیح اراضی باغ مردم فردوس بتشویق آقای سخنور هشت هزار عمله و 600 زوج گاو کار و مبلغ 73000 ریال نقد برایگان کمک کردند. و هم اکنون 12000 متر مربع زمین درخت کاری شده است. در کار تسطیح این باغ طلاب دوشا دوش کارگران کار میکردند. هدف اصلی آقای سخنور و برنامه کلی مدرسه مبارزه با جهل و فقر است. طلاب هر روز صبح به حال اجتماع در صحن مدرسه دعا میخوانند. در این مدرسه کارگاه کوچکی دارای وسایل نجاری و بنایی و کفاشی وجود داشته است».
این عبارات به خوبی روحیه مرحوم دانش به عنوان یک روحانی و عالمی که نه فقط به فکر درس و بحث طلاب است، بلکه یک فرد کوشا برای گسترش فعالیت های اجتماعی و حرفه ای است، به تصویر میکشد.
کنار مدرسه علیا و با فاصله فقط یک زمین بایر، مدرسه حبیبیه است که مدرسهای سادهتر است، هرچند میگویند از قرن دهم است. آقای یاحقی آن را از سال 911 دانسته است. این دو مدرسه کنار هم است. بیرون این مدرسه را سیمان کاری کرده اند. با دیدن این دستکاری وحشتناک، دل آدم کباب میشود. سقفش را هم ایزوگام کرده اند که وقتی از بام مدرسه علیا به آن نگاه کردم، آتش به جانم افتاد. خدا را شکر که داخلش سالم مانده است. اکنون چندین طلبه دارد و گویا باز سر مدیریتش دعواست. قطعا نیمی از زیبایی و معماری مدرسه علیا را نداشت، اما آنجا هیچ طلبه ای نیست. گویا صبحت بوده مدرسه علیا را موزه کنند که امام جمعه قبلی اجازه نداده است. مجسمه هایی هم آورده بودند که بردهاند. داستان زنبورها را هم طلبه ها نقل کردند. آقای معراجی می گفت من خودم حاضر بودم.
وقتی زلزله آمده این محلات همه ویران شد. آقای دانش که شهر اسلامیه را ساخت، همانجا مدرسه علمیه درست کرد. بیفزایم که بعد از انقلاب هم مدرسه ای در فردوس ساخته شده که هفتاد هشتاد طلبه دارد. آن زمان فردوس چهار یا پنج محله بوده. اینجا که مدرسه علمیه است، محله میدان بوده. محله تالار، سردشت و سادات و عنبری نام محلات دیگر است. خرابه های سردشت را هم امروز دیدیم. یک تپه بزرگ از خرابههای زلزله. وقتی زلزله آمده، خیلی از مردم که دستشان به دهنشان می رسیده به مشهد رفتهاند.. یک روحانی در اینجا بوده به نام حجت الاسلام آقای رادمرد. او هم قصد رفتن به مشهد را داشته است. مرحوم دانش به ایشان میگوید وقتی اینجا سالم بود، کنار مردم بودیم، الان چرا باید به مشهد برویم. او هم می ایستد و با هم تلاش می کنند تا منطقه را بسازند. در واقع، در زلزله سال 47 منزل آقای دانش هم در فردوس ویران شد، اما در زادگاه خود منزلی داشت که خراب نشده بود. این منزل در روستا ـ و فعلا شهر ( آیَسک) بود که در 22 کیلومتری فردوس قرار دارد. روزهای اول خانواده خود را به آن منزل فرستادند، اما وقتی دیدند که مردم فردوس همه در چادرها اسکان کرده اند ایشان هم خانواده خود را به فردوس آورد و در چادر اسکان دادند. چون می خواست مثل مردم زندگی کند. ایشان تا زمانی که همه مردم به خانه های نوساز نرفتند در همان چادر زندگی میکرد. در جریان کشیدن برق هم، تا وقتی آخرین خانه برقدار نشد، اجازه نداد که برق به خانه خودش وصل شود.
برادر آقای دانش گفتند: مدتی بعد از زلزله برادرم دید که لبنیات نیست. به همراه وی و شخصی به نام آقای واحدی به تهران رفتیم. گاوداری های راه کرج را دیدیم. برگشتیم و 2900 سهم پول از مردم گرفتیم و طی آن در دو مرحله 300 گاو هولشتاینی خریداری کردیم. بعد دو قطار اجاره کرده اینها را به مشهد و از آنجا با کامیون به فردوس منتقل کردیم. من شهر به شهر جلوتر آمده یونجه خریداری کرده به ایستگاه قطار می رفتم و از بالای واگن داخل آن میانداختم. تصور کنید آوردن این همه گاو با آن وزن و قیافه چه کار سختی بوده است. بعد اینجا با قرعه به مردم داد. یک پنیر ساز تبریزی را هم آوردیم که ده روز اینجا ماند و ساختن پنیر را به مردم یاد داد. این فکر مرحوم آقای دانش بود. از این قبیل داستانها فراوان گفته شد و واقعا حس کردیم آقای دانش با چه روحیه و اخلاصی کار میکرده است.
نزدیکی ساعت دوازده به خانه برادر آقای معراجی، یعنی علی آقا برگشتیم. آب قنات بلده از جلوی خانه آنان در دو جوی که در انتهای خیابان به هم نزدیک می شود، می گذرد. این آب تاریخچه مفصلی دارد که هم آقای یاحقی در باره آن در کتاب فردوس نوشته و هم برادر دیگر آقای معراجی مستندی در باره آن که ساخته که از شبکه چهار هم پخش شده است و نسخه ای را به بنده دادند. نماز را خواندیم و ناهار را صرف کردیم و باز هم مطالبی در باره شهر از زبان اخوی ایشان شنیدم. ساعت دو به طرف مشهد به راه افتادم. شش بعد از ظهر بود که به مشهد رسیدم.
آقای معراجی با فرزند مرحوم آقای دانش، جناب آقای شیخ مهدی دانش سخنور که در حال ساکن مشهد و در خیابان آبکوه در یک فرعی هستند که خانه مرحوم آقای سید جلال الدین آشتیانی فیلسوف در همان کوچه بوده و به نام ایشان هم نامگذاری شده، هماهنگ کرده بودند. بنده مستقیم به منزل ایشان رفتم. بعد از آن صحبتها علاقه مند بودم ایشان را ببینم و در باره پدر از ایشان بپرسم. ایشان هم گفت که فقط یک بار برای فاتحه پدرش همراه آقای مصباح مشهدی، به فردوس آمده است. ایشان گفتند که پدرشان در سال 1300 به دنیا آمده، و از هفت سالگی قرآن خواندن و از ده سالگی علوم ادبی و دینی را فراگرفته، معمم شده، اما سهام حاکم وقت فردوس، عمامه را از سر او برداشته. پس از شهریور 20 دوسال در بیرجند در مدرسه معصومیه بوده، سپس به مشهد رفته، آنگاه به قم رفته از محضر آیات بروجردی و صدر و خوانساری و مرعشی هم استفاد کرده است. مردم فردوس از آقای بروجردی خواستند آقای دانش را به این شهر بفرستد. ایشان به این شهر آمد و گفتند که من دو چیز را عامل عقب ماندگی این شهر میدانم جهل و فقر. از بهاییها هم 84 خانوار در فردوس بودند. طرفداران کسروی هم فعال بودند. ایشان شروع به کار دینی و تبلیغی کردند و به حدی در این کار موفق بودند که سالها دادگاه شهر فردوس عملا تعطیل شده بود. در زمینه آبادانی شهر، ایشان به موازات درست کردن حوزه علمیه و مساجد و حسینیه ها، تشویق به تأسیس شرکت تعاونی کشاورزی و حفر چاه عمیق کردند. حمام خزینهای شهر را به حمام بهداشتی تغییر دادند. کوره های آجرپزی درست کردند که قبلا از شهرهای دور میآوردند. اصلاح قنات و مرمت مجاری آب از فاصله سی کیلومتری را دنبال و اجرا کردند. درختچه هایی تهیه و به رایگان در اختیار مردم گذاشتند به طوری که دهها هزار درخت در شهر و اطراف آن کشت شد. قبل از سال 40 ملخ ها از سمت کویر به شهر حملهور شدند. ایشان مردم را بسیج کرد و مدت ده روز در بیرون شهر به صورت جمعی تلاش کرده و ملخ ها را معدوم و خاک می کردند. همان وقت اسدالله علم با هواپیمای سمپاش اقدام کرد که موفق هم نبود و درختان پسته بیرجند طعمه ملخ ها شد. در همان سالها، در شهر بشرویه اقدام به ایجاد آب لوله کشی بهداشتی کرد. این اقدامات زمانی بود که هیچگونه امکانات ماشینی در اختیار نبود. گردنهای که در مسیر مسافران و زایران راه بود، با پتک و قلم و چکش صاف می شد. در حالی که کمک دولتی در کار نبود. در سال 47 زلزله آمد و چند صد نفر یا قریب هزار نفر کشته شد که شهر فردوس هم منهدم شد. ایشان با کمک نیمی از مردم شهر که پانصد نفر بودند، شهرک مستقلی تأسیس کرد و در آنجا به ایجاد شهرداری مردمی، آسفالت معابر، آب لوله کشی، برق، شرکت تعاونی پرداخت. شهر اسلامیه در سال 1349 ایجاد شد. اشارهای به تأسیس این شهر در کتاب ایرانیان چه رؤیایی در سر دارند، و آقای دانش ـ بدون ذکر نام ایشان ـ شده است. ایشان نصف روز در مدرسه علمیه بود و نصف روز کار میکرد. پیش از سال 47 شهر فردوس، مدت هفت سال دادگاه نداشت. ایشان در کار دینی به ویژه منبر هم بسیار قوی بود و در مشهد در بیوت علما مکرر منبر میرفت. ایشان در نجف و کویت نیز منبر داشتند. ادر مقابل، علما و سخنرانان فراوانی را به فردوس دعوت میکرد.
بعد از یک ساعتی که خدمت آقای آقا مهدی دانش سخنور در منزل ایشان در خیابان آبکوه مشهد بودم، حوالی مغرب، حرم مطهر امام رضا علیه السلام مشرف شده پس از زیارت و خواندن نماز به منزل یکی از دوستان رفته، ساعت پنج صبح چهارشنبه به فرودگاه آمده، راهی تهران شدم.
در اینجا متن آنچه میشل فوکو در باره فردوس واقدام آقای دانش برای ساختن شهری جدای از شهری که دولت پهلوی به جای فردوس ساخت را ملاحظه می کنید: لازم به ذکر است که فوکو دو بار در شهریور و آذر ماه سال 5، برای بررسی وضع انقلاب ایران به ایران سفر کرد.
میشل فوکو در باره زلزله طبس در سال 57 و ده سال قبل از آن زلزله فردوس و ساختن شدن شهر اسلامیه، در کتاب «ایرانیها چه رویایی در سر دارند»، در همان آغاز و زیر عنون ارتش: زمین وقتی می لرزد (ص 9) می نویسد:
در حاشیه دو کویر بزرگ ایران که مرکز ایران را فرا گرفته اند زمین این روزها لرزیده است. طبس و چهل دهکده از میان رفته است. درست ده سال پیش از این، [1347] فردوس در همین ناحیه از صفحه زمین محو شد، اما روی این زمین ویران شده دو شهر، به چشم و همچشمی هم، از زمین سبز شد. انگار در ایرانِ شاه، یک مصیبت نمی تواند تنها به یک تولد نو منجر شود. یک طرف شهر دولتی است، شهر وزارت مسکن و مقامات عالیه، اما کمی آنسوتر صنعتگران و کشاورزان هم، به رغم همه برنامه ریزیهای رسمی، شهر خود را ساخته اند: با هدایت یکی از روحانیون پول جمع کرده اند، زمین را به دست خود کنده، و ساختمان ساخته اند، آبراهه ها و چاهها راه راه انداخته اند و مسجدی بنا کرده اند. از همان روز اول هم پرچم سبزی برافراشته اند. شهر جدید اسلامیه نام دارد. روبه روی حکومت و بر ضد او.
-
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ
-
۲۲۷
یکی از شیوه های مرسوم در منطقه ما که این است که در روز عاشورا افرادبر سر مزار امواتشان شیرینی شکلات میوه و آجیل می گذارند و به زعم خویش برای شادی امواتشان از عزاداران حسینی پذیرایی می کنند در گذشته که این رسم ایجاد شده بود از محصولات محلی و ساده استفاده می شد مانند برگه و هسته ردالو یا تافتون و نان و .... ولی در سالهای اخیر با نوعی چشم و هم چشمی شاهد انواع میوه شیرینی و آجیل بر سر مزار اموات بودیم که بی شباهت به سفره عقد نبود از چند سال قبل با اطلاع رسانی و درخواست از اهالی به تدریج در خصوص حذف این رسم که با عزاداری این روز تناسبی نداشت اقدام گردید و هر سال تعدادی از اهالی نسبت به اصلاح این رسم اقدام کردند و خوشبختانه امسال با همراهی مردم فهیم و دوستدار اهل بیت شاهد اقدام اهالی در حذف این سنت بودیم و امسال بجای آجیل های رنگارنگ با خرما از عزاداران پذیرایی شد . انشاء الله این اقدام مورد رضایت خداوند قرا گیرد و سبب خشنودی قلب امام عصر (عج) شود.
-
جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۸۹، ۱۲:۰۷ ب.ظ
-
۲۸۱
این مقاله در ماهنامه تعاون شهریور 1385 چاپ شده است برای دریافت مقاله اینجا کلیک کنید
-
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۸، ۱۱:۵۷ ق.ظ
-
۳۶۷
حقوق شهروندی درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
ابراهیم حقیقی
مدرس مرکز تربیت معلم بنت الهدی صدر فردوس
چکیده
واژه ی شهروند معمولاً همراه با واژه ی دولت مطرح گردید. و ظهور آن را می توان مصادف با پیدایش نخستین دولت های ملی دانست . در هرجامعه ای به ضرورت حکومتی وجود دارد . در هر حکومت دو گروه عمده را می توان تشخیص داد .گروه حاکم، که در حکم فرماندهان جامعه هستند .و در مقابل سایر افراد جامعه که محکوم به تبعیت از گروه نخست هستند (فرمانبران). که البته هر کدام از دو گروه فوق در جوامع ودوره های مختلف عناوین مختلفی به خود می گیرند. هر کدام از این عناوین حقوق و وظایف خاصی را ایجاب می کند. در صورتی که حاکم عناوینی چون سلطان ،ارباب ، خاقان و امپراطور داشته باشد،فرمانبران خود را رعیّت می دانند که باید بی چون و چرا از دستورات حاکم تبعیت کنند . در این حالت معمولاً حاکمان خود را ازگوهر و نژاد برتر دانسته خود را ملزم به پاسخگویی به رعیت نمی دانند. در حالیکه دولت قدرت خود را ناشی از ملت دانسته و در مقابل ملت مسئولیت دارد. شهروند نیز برخلاف رعیت از حقوق و تکالیف متقابل در ارتباط با دولت برخوردار است .ازجمله حقوق او می توان: آزادی عقیده ، آزادی بیان ، تساوی در مقابل قانون ، مصون بودن جان ، مال ، مسکن و شغل از تعرض ، تشکیل اجتماعات ، انتخاب شغل دلخواه ،تأمین اجتماعی ، آموزش و پرورش رایگان، حق دادخواهی ، حق تابعیت،حق اقامت را نام برد.
کلید واژه ها: شهروند ، رعیت ، حقوق شهروندی ، حقوق مدنی ،حقوق سیاسی، حقوق اجتماعی
مقدمه:
یکی از مسائلی که امروزه در کانون توجه محافل مختلف قرار دارد ،حقوق مدنی و چگونگی بهره مندی افراد جوامع مختلف از آن است.که به اشکال مختلف از سوی گروهها و انجمن های بین المللی و ملی مطرح ، و خوراک محافل سیاسی و رسانه ای را شکل می دهد. و همچنین هر از گاه آماج اتهامات سازمان های بین المللی در خصوص نقض حقوق بشر هستیم. که این موضوع خود مستمسکی برای برخی محافل وگروه های سیاسی داخل قرار گرفته و به تحلیل های یک جانبه ای از آن دست می زنند که به دلیل نفوذ منافع جناحی و حزبی از جنبه ی علمی موضوع کاسته شده ، وحب وبغض ها و تعصب ها مانع از درک واقع بینانه ی این موضوع و حتی سایر مسایل اجتماعی می شود.و لذا موضوع حقوق شهروندی به ابزاری در خدمت اهداف حزبی و جناحی و وسیله ای برای مچ گیری و فشار بر رقبا تبدیل می شود،که خود این امر اگر نگوییم بزرگترین ،یکی از عوامل مهم تضییع حقوق شهروندان است.
مبارزه برای احقاق حق اختصاص به دوره کنونی ندارد ،بلکه قدمتی به اندازه ی تاریخ بشریت دارد .سراسر تاریخ مملو از وجود ظالمان و استعمار ملت ها توسط آنان از سویی و همچنین مبارزات مردم برای رهایی از ظلم از سوی دیگر است .از فرزندان حضرت آدم ابوالبشر (ع) گرفته تا بنی آدم امروز.
لازمه ی هر مبارزه ای داشتن هدف است ،وتا زمانی که هدف مشخص نباشد و به آن ایمان و اعتقاد نباشد ،مبارزه ای هم نخواهد بود و اگر هم باشد به موفقیت آن امیدی نخواهد بود. در صورتی که ندانیم حق چیست و حقوق ما کدام است ؟ چگونه می توانیم آن را مطالبه کنیم .یا از تضییع حقوقمان توسط این و آن داد سخن سر دهیم. در این صورت ضرورت دارد ابتدا به دنبال شناخت و آگاهی از حقوق خود باشیم ،بدانیم به عنوان یک ایرانی ، یک کارمند ، یک کارگر و ….دارای چه حقوقی هستیم .و با آگاهی نسبت به موضوع به قضاوت ، یا موضع گیری در خصوص پایمال شدن حقوقمان در جامعه پرداخته ، در صدد احقاق آن برآییم .
یکی از مسائلی که در اینجا حائز اهمیت است ، پرهیز از مطلق گرایی و یک جانبه گرایی است .این رویکرد نسبت به پدیده های اجتماعی غیر علمی وبدور از واقعیت بوده نتایج زیانباری بدنبال خواهد داشت . چیزی که امروز جوامع و حتی نظام جهانی از آن رنج می برد ، و در سطح بین المللی شاهد ثمرات آن در فلسطین ، افغانستان و عراق هستیم. در بعد ملی نیز ثمرات تلخ این طرز تفکر برکسی پوشیده نیست.
در بررسی پدیده های اجتماعی باید با یک رویکرد علمی و واقع بینانه و به دور از تعصبات و باورهای شخصی به موضوع نگریست و هر پدیده اجتماعی را در زمینه ی اجتماعی خودش مورد ارزیابی قرار داد.یعنی داشتن بینش جامعه شناسانه و یاد گرفتن این که جامعه شناسانه بیاندیشیم. سی رایت میلز (Mills,1970 ) می گوید:
«تخیل جامعه شناسانه[1] › مستلزم توانایی دور ساختن اندیشه مان از جریان های عادی زندگی روزانه برای از نو نگریستن به آن ها است.»[2]
«پرورش تخیّل جامعه شناسانه به معنای استفاده از مطالب انسان شناسی و تاریخ و نیز خود جامعه شناسی است .بعد انسان شناختی تخیل جامعه شناسانه بسیار مهم است. زیرا به ما امکان می دهد تا صور مختلف حیات اجتماعی را مشاهده کنیم ، با مقایسه ی آن ها با شیوه ی زندگی خودمان به تفاوت الگوهای ویژه ی رفتار خودمان بیشتر پی می بریم . بُعدتاریخی تخیّل جامعه شناسانه به همان اندازه اساسی است . ما تنها هنگامی ماهیت متمایز جهان امروز را می توانیم درک کنیم که بتوانیم آن را با گذشته مقایسه کنیم . گذشته آینه ای است که جامعه شناس باید برای شناخت امروز در دست داشته باشد.هر یک از این وظایف متضمن دور ساختن اندیشه مان از رسوم و عادات خودمان است برای این که شناخت ژرفتری از آن ها بدست آوریم.
جنبه ی دیگر تخیل جامعه شناسانه مربوط به آینده می باشد. جامعه شناسی نه تنها به ما کمک می کند که الگوهای موجود زندگی اجتماعی را تحلیل کنیم ، بلکه امکان می دهد برخی آینده های ممکن را که در برابر ما گشوده است مشاهده کنیم.پی جویی خلّاق کار جامعه شناسانه نه تنها می تواند چگونگی وضع موجود ما را نشان دهد ،بلکه می تواند نشان دهد که در صورت تمایل ما وضع چگونه می تواند بشود .کوشش های ما برای تأثیر گذاشتن بر تحولات آینده ،در صورتی که بر پایه ی درک جامعه شناختی آگاهانه ی روندهای جاری استوار نباشد بیهوده و ناکام خواهد ماند.»[3] آن گونه که در جای دیگر آقای سی رایت میلز می گوید:
«آن چه امروز مردم به آن احتیاج مبرم دارند ، آمار و ارقام نیست ، بلکه بینش جامعه شناسانه است که به یاری آن بتوانند تأثیر رویدادهای عظیم دامنه دار را در زندگی خصوصی و فعالیت های اجتماعی خود ودیگران ارزیابی کنند.»[4]
شهروند کیست؟
شهروند[5] «فردی است در رابطه با یک دولت ، که از سویی برخوردار از حقوق سیاسی و مدنی است ، و از سوی دیگر ، در برابر دولت تکلیف هایی به عهده دارد.»[6]
یا به تعبیر آقای گیدنز ؛ «عضو یک اجتماع سیاسی ،که دارای حقوق و وظایفی در ارتباط با این عضویت است .»[7]
شهروندی[8] منزلتی است برای فرد در ارتباط با یک دولت که از نظر حقوق بین الملل نیز محترم شمرده می شود.به حقوق فرد و تکالیف او در برابر دولت رابطه ی شهروندی گویند.که چگونگی آن را قانون اساسی و قوانین مدنی کشور معین می کند. «اساساً کسی ‹ شهروند › شمرده می شود که تنها فرمانگزار دولت نباشد ، بلکه از حقوق فطری و طبیعی نیز برخوردار باشد و دولت این حقوق را رعایت و از آن حمایت کند. منزلت شهروندی را قوانین هر دولتی تعیین می کند و معمولاً تابع دو سنجه است : یکی زادگاه ، و دیگری ملیت پدر و مادر . شهروندی یک کشور از راه ازدواج با زن و مرد شهروند آن کشور نیز بدست می آید. اما اینگونه شهروندی معمولاً همه حقوق شهروندی (از جمله کسب مشاغل دولتی )را با خود نمی آورد.»[9]
حقوق شهروندی چیست؟
آنتونی گیدنز حقوق مدنی را حقوق قانونی همه ی شهروندانی می داند که در اجتماع ملی معینی زندگی می کنند.[10]
تی.اچ.مارشال (Marshall 1973 ) سه نوع حق در ارتباط با رشد شهروندی تشخیص داده است:
1.حقوق مدنی[11] ؛ به حقوق فرد در قانون اطلاق می شود .این حقوق شامل امتیازاتی است
که بسیاری از ما امروز آن را بدیهی می دانیم اما بدست آوردن آن ها زمانی دراز طول کشید. حقوق مدنی شامل:
آزادی افراد برای زندگی در هر جایی که انتخاب می کنند ،
آزادی بیان و مذاهب،
حق مالکیت،
وحق دادرسی یکسان در برابر قانون است.
2. دومین نوع حقوق شهروندی حقوق سیاسی[12] است . به ویژه حق شرکت در انتخابات و انتخاب شدن.
3.حقوق اجتماعی ؛[13] این حقوق به حق طبیعی هر فرد برای بهره مند شدن از یک حداقل استاندارد رفاه اقتصادی و امنیت مربوط می شود . این حقوق شامل:
مزایای بهداشتی و درمانی،
تأمین اجتماعی در صورت بی کاری ،
و تعیین حد اقل سطح دستمزد است.
به سخن دیگر حقوق اجتماعی به خدمات رفاهی مربوط می شود.
تاریخچه شکل گیری واژه ی شهروند
واژه ی شهروند معمولاً همراه با واژه ی دولت مطرح گردید. و ظهور آن را می توان مصادف با پیدایش نخستین دولت های ملی دانست . در هرجامعه ای به ضرورت حکومتی وجود دارد . در هر حکومت دو گروه عمده را می توان تشخیص داد .گروه حاکم، که در حکم فرماندهان جامعه هستند .و در مقابل سایر افراد جامعه که محکوم به تبعیت از گروه نخست هستند (فرمانبران). که البته هر کدام از دو گروه فوق در جوامع ودوره های مختلف عناوین مختلفی به خود می گیرند. هر کدام از این عناوین حقوق و وظایف خاصی را ایجاب می کند. در صورتی که حاکم عناوینی چون سلطان ، خاقان و امپراطور داشته باشد .رفتار فرمانبران با وی متفاوت خواهد بود تا زمانی که به او عنوان رئیس دولت، رئیس جمهور ،نخست وزیر و… داده شود . در حالت اول ،فرمانبران خود را رعیّت می دانند که باید بی چون و چرا از دستورات حاکم تبعیت کنند . در این حالت معمولاً حاکمان خود را از فرمانبران خویش برتر می دانند . (به عنوان نمونه شاهان ساسانی خود را از نژاد خدایان می دانستند.)[14]زمانی که به حاکمان عنوان دولت داده می شود . فرمانبران شهروندانی هستند که حاکمان با رأی آن ها انتخاب می شوند .و نماینده و هم جنس آن ها هستند. بنا بر این فرمانبران هم شأن حاکمانند و حاکمان فقط از آن جهت که نماینده ی جامعه و مردم اند لازم است از رأی آن ها پیروی شود.[15]
هر چند وجود حکومت ها به عنوان یکی از نهادهای اساسی جوامع پدیده ی جدیدی نیست ،و از قدمت زیادی برخوردار است به گونه ای که حتی در اجتماعات شکار و گرد آوری خوراک و در فرهنگ های کشاورزی که دولت وجود نداشت مکانیسم های غیر رسمی حکومت وجود داشته که از طریق آن به حل و فصل منازعات پرداخته ، مانع هرج و مرج می شدند.ولی«دولت های ملی به شکلی که در عصر ما رایج است ،پدیده ای نسبتاً جدید بوده و هرگز در تاریخ نظیر نداشته است …درحقیقت تقسیم دنیا به کشور های متعدد با دولت های مشخص از خصوصیات مهم دنیای کنونی است و هرگز به اندازه ی امروز فراگیر و جهانشمول نبوده است.»[16]
با فرو پاشی دولت های سنتی که نه افرادی را که بر آن ها حکومت می کردند می شناختند و نه به آن ها علاقه ای داشتند ، و با شکل گیری دولت های ملی موضوع شهروند و حقوق شهروندی مطرح شد .در این دولت ها است که بیشتر کسانی که در محدوده ی مرزهای نظام سیاسی زندگی می کنند .شهروند محسوب می شوند.یعنی افرادی که دارای حقوق و وظایف مشترک بوده و خودشان را جزئی از یک ملت می دانند.
«دولت در جایی وجود دارد که یک دستگاه سیاسی (نهادهای حکومتی ؛مانند دادگاه ، پارلمان یا کنگره ، مقامات اداری و..)بر قلمرو معینی حکومت می کند.و اقتدار آن بوسیله ی یک نظام قانونی و توانایی استفاده از زور برای اجرای سیاست هایش پشتیبانی می شود.»[17]
مفهوم شهروندی همراه با مفهوم فردیت و حقوق فرد و ظهور مکاتب انسان گرا همچون اومانیسم[18] و لیبرالیسم[19] در اروپاپدید آمده است.این نظامات اجتماعی و سیاسی که بر مبنای فردگرایی[20]بنیانگذاری شده است.«اراده و خواست انسان را جایگزین هدایت و ارشاد خداوندی ساخت و بدین ترتیب ، قانون بشری که بازتاب اراده و خواست انسان بود ،بجای قانون الهی نشست و تئوکراسی یا حاکمیت خداوندی بر جامعه و انسان جای خود را به «دموکراسی[21]» که عالیترین نوع حکومت تلقی می شد داد.»[22]وزمینه برای انقلابات عظیم سیاسی و اجتماعی در اروپا و امریکا فراهم گردید.انقلاب کبیر فرانسه با شعار :آزادی ، برابری ، برادری از جمله ی آن هاست.از جمله نظامات اجتماعی و سیاسی که بر مبنای فردگرایی بنیانگذاری گردید .لیبرالیسم است که از لحاظ فلسفه ی سیاسی و اجتماعی برآیندی از نظریات دانشمندان و فلاسفه ی اجتماعی قرن هفده و هیجده کشور های اروپایی بخصوص فرانسه و انگلیس در آن متبلور گردیده است.که مهمتر از همه نظریه «جان لاک » انگلیسی در زمینه ی دولت و حقوق طبیعی و نظریه ی «روسو» در زمینه ی قرارداد اجتماعی و اراده ی عمومی و توماس هابس و .. .را می توان نام برد.
نظریه ی حقوق طبیعی که ذکر آن رفت بر سه اصل زیر استوار بود:
«1. سلطه ی سیاسی معلول اراده ی پروردگار نیست ،بل مبتنی بر توافق انسان ها است .
2. نظامات حقوقی و دولتی باید ناظر بر رفاه انسانی باشد و هماهنگ با اصول عقل .
3.انسان دارای حقوقی فطری است که باید از طرف قدرت دولت محترم شمرده شود.»[23]
جان لاک با طرح نظریه ی حقوق طبیعی مدعی شدکه «ریشه ی تمام حقوق در طبیعت است و از آن ناشی می شود . حال چون طبیعت در همه جا یکسان عمل می کند ، لذا حقوق همه ی افراد با هم برابر و یکسان است و تمام افراد باید بطور مساوی
در تعیین سرنوشت خود شرکت داشته باشند.برای این منظور باید مجلسی از نمایندگان ملت تشکیل شود .»[24]
نظریه هایی که منشأ دولت را حقوق طبیعی افراد می دانند . علت وجودی دولت را حمایت از حقوق شهروندانش دانسته اند.« روسو در نظریه ی قرارداد اجتماعی[25] خود، شهروند را کسی می داند که در تشکیل ‹خواست همگانی› شرکت دارد،یعنی فرد آزاد و مختار و دارای حق ، و شهروند را در برابر ‹رعیّت›[26] قرار می دهد که دارای هیچ گونه حقی نیست و تنها در کنف لطف و مرحمت خداوندگار خود زندگی می کند.»[27]
حقوق شهروندی در اسلام
«از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از جانب خاوند ، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی ، دارای فطرتی خدا آشنا ، آزاد ، مستقل ، امانتدار خدا ومسئول خویشتن و جهان ، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان ، ملهم به خیر و شر ،وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می شود و به سوی قوت و کمال سیر می کند و بالا می رود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی گیرد. ظرفیت علمی و عملیش نامحدود است ، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزه هایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهره گیری مشروع از نعمت های خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خویش وظیفه دار است.»[28]
در جهان بینی الهی ، انسان همانند سایر موجودات عالم خلقت نیست ، بلکه او از امتیازات خاصی برخوردار است.که مشابه آن به هیچ موجود دیگری اعطا نشده است.« بنا بر این در دین آسمانی نه تنها هرگز انسان به دست فراموشی سپرده نمی شود ،بلکه انسان گرایی واقعی به معنای کمال توجه به رشد و اعتلای انسان و پرهیز از قربانی کردن او در برابر هر امر دیگر ، فقط در ادیان الهی وجود دارد .»[29]
البته تمامی عظمت های انسان ناشی از تعلق بعد عمیق تر وجود او به آستان ربوبی است . و شکوفا شدن استعدادهای عالی و برتر او صرفاً از طریق برقراری این رابطه و توجه به اصل و مبدأ خویش ، در نظام تربیتی خاص الهی امکان پذیر است.لذا انسان بریده از خدا را نمی توان مشمول این اوصاف و حقوق دانست.«نظام روابط بین المللی از دیدگاه فقهی ، مردم جهان را به چهار دسته ی مختلف یعنی مسلمان ، اهل کتاب (یهود و نصاری) ، کسانی که اهل کتاب بودن ایشان محل شبهه است (صابئین‹بودائیان؟› و زرتشتیان ) و کافر ( حربی و غیر حربی ) تقسیم می کند.. در این تقسیم بندی ،در مرحله ی اول مسلمانان ( به صورت تبعه ی ذاتی ) ، شهروندان تمام عیار دولت اسلامی اند؛ در مرتبه ی دوم ،اهل کتاب و اصحاب وحی به طور مشروط از حمایت قانونی برخوردارند ، و در مرحله ی آخر ، کفار و مشرکان (به عنوان بیگانه از اسلام ) از منظر فقهی اقلیت دینی شناخته شده نیستند.»[30]در فقه اسلامی اقلیت های دینی بر طبق دستور کلی در حقوق و واجبات با مسلمانان مساوی اند جز این که بر این قاعده ی کلی ، استثنایی وارد شده دولت اسلامی شرط بهره مند شدن از بعضی حقوق را وجود عقیده ی اسلامی بداند نه صرفاً تابعیت.رسول اکرم (صلوات الله علیه و اله ) می فرمایند:«فاذا قبلو عقدالذمه فاعلمهم ان لهم ما للمسلمین و علیهم ما علی المسلمین».(هرگاه عقد ذمه را پذیرفتند به آن ها اعلام کنید آن چه به نفع مسلمین است اهل ذمّه هم از آن نفع می برند و آن چه به ضرر مسلمانان باشد به ضرر آن ها نیز خواهد بود). ونیز از حضرت علی (علیه السلام )روایت است که :
« ذمیون عقد ذمه را برای این پذیرا شدند که اموال و خون و جان آن ها مثل ما باشد.»[31]
البته همانطور که دولت اسلامی اعتقاد اسلامی را ملاک تفاوت بین مردم در برخورداری از حقوق می داند ، همین ملاک را در زمینه ی تکالیف نیز اعمال می کند . مثلاً مسلمان ملزم به پرداخت زکات است در حالی که این الزام شامل اقلیت دینی نخواهد شد.
یا ذمی تعهد پرداخت جزیه دارد اما مسلمان الزامی به دادن آن ندارد.
حقوق شهروندی در ایران
الف: قبل از انقلاب اسلامی
با نگاهی به تاریخچه ی نظام اجتماعی ایران و ساختار حکومتی آن می بینیم در گذشته مردم به عنوان رعیت از حقوق و امتیازات محدودی برخوردار بودند.چرا که حاکمان خود را از نژادی برتر می دانستندو حکومت رئیس حکومت بر خلق خدا ، به اراده و مشیت خداوند شمرده می شد و جنبه ی الوهیت پیدا کرده بود ،چرا که در ایران نیز مانند همه ی ممالک جهان قبل از پذیرش اصل حاکمیت ملی و اجتماعی ، نظریه ی حاکمیت الهی پذیرفته و اعلام شده بود. به موجب این اصل منشأ دولت ، اراده و مشیت خداوند است و سلاطین نمایندگانی هستند از جانب پروردگار که اداره ی امور عمومی به آن ها سپرده شده است و بنا به عرف حکومت ، سلاطین در مقابل خداوند مسئول می باشند نه در مقابل ملت.[32]
قدرت شاهنشاهان چه در ایران باستان و چه در دوران بعد از اسلام محدود نبود. تنها عاملی که قدرت اجرایی آنان را می توانست محدود نماید ، دستورهای دینی و سنت و اخلاق واحیاناً سازمان هایی همچون شورای سلطنت و مجالس نجبا و اشراف بود.[33]
این روند تقریباً تا قرن دوازدهم هجری ادامه داشت از این دوره به بعد نظر به برقراری ارتباط اقتصادی و سیاسی با کشور های اروپایی ، و تأثیر انقلاب صنعتی غرب در اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سرانجام سیاسی ایران از یک سو و عوامل داخلی همچون سیاست داخلی و قیام های نظامی طوایف و سران ایل و حکام محلی از سوی دیگر زیر بنای تغییر نظام سیاسی در ایران را فراهم ساخت. و سر انجام انقلابات عمومی قرن چهاردهم ، به حکومت مطلقه ی شاهان ایران خاتمه داد و سلطنت مشروط و محدود به قانون ملی جایگزین آن گردید. نهضت تاریخی و انقلابی ایران در آغاز قرن چهاردهم و به دنبال آن صدور فرمان مشهور مورخ 14 جمادی الثانی 1324 هجری قمری از طرف مظفرالدینشاه سر آغاز فصل نوینی در تاریخ حکومت ایران گردید.
حقوق افراد ملت و اصول حکومت به موجب قانون اساسی که به تاریخ 8 دیماه 1285 شمسی برابر14 ذیقعده 1324هجری قمری و متمم آن در مهر ماه 1286شمسی برابر با 29 شعبان 1325قمری به تصویب مجلس رسید ، تابع اصل حاکمیت قانون گردید.[34] هر چند دیری نپایید که این دستاورد عظیم ملت دستخوش انحراف گردیده و بگونه ای استبداد در جامعه حاکم گردید . و روز به روز از حق حاکمیت ملت بر سرنوشتشان کاسته شد و از قانون فقط سیاهه ای بر کاغذ باقی ماند . و بر فاصله میان مردم و حاکمان افزوده شد ، که زمینه ساز وقوع انقلاب اسلامی گردید.
ب : بعد از انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 هجری شمسی به رهبری حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه 1358 هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی الاولی سال 1399هجری قمری با رأی مثبت 2/98 درصدکسانی که حق رأی داشتند شکل حکومت کشور جمهوری اسلامی تعیین گردید.و مجلس خبرگان ، متشکل از نمایندگان مردم ، کار تدوین قانون اساسی را بر اساس بررسی پیش نویس پیشنهادی دولت و کلیه پیشنهادهایی که از سوی گروههای مختلف مردم رسیده بود ،در دوازده فصل و یکصدو هفتادو پنج اصل می باشد به پایان رساند .
االبته قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال 1368 بازنگری شده و تغییراتی در برخی اصول بوجود آمد.ودر حال حاضر مشتمل بر چهارده فصل و یکصد و هفتاد و هفت اصل می باشد.
قانون اساسی جمهوری اسلامی با تکیه بر جهان بینی و ایدئولوژی الهی و با شناخت ابعاد وجودی انسان ، حقوقی را برای فرد برشمرده است که توجه به آن ها می تواند ، شناخت و بصیرت انسان را برای ایجاد ارتباط درست و منطقی با دولت و همچنین در ارتباط با افراد دیگر اجتماع ، افزایش دهد و موجب سلامت و اعتدال جامعه گردد.که در اینجا به برخی از آن ها می پردازیم:[35]
v تساوی حقوق
مطابق اصل 19 قانون اساسی «مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.»
در اصل 20نیز آمده است:«همه ی افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه ی حقوق انسانی، سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»
v حقوق زن
«دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید وامور زیر را انجام دهد:
1. ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن واحیای حقوق مادی و معنوی او.
2. حمایت مادران ،بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند،و حمایت از کودکان بی سرپرست.
3.ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان وبقای خانواده.
4. ایجاد بیمه ی خاص بیوگان و زنان سالخورده و بی سرپرست.
5.اعطای قیمومت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه ی آنها در صورت نبودن ولی شرعی.» (اصل 21)
v مصونیت جان، مال و حیثیت
در اصل 22 آمده است: «حیثیّت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز می کند.»
v آزادی عقیده
مطابق اصل 23 قانون اساسی: « تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرّض و موأخذه قرار داد.»
v آزادی مطبوعات
در اصل 24 آمده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخلّ به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند. تفصیل آن را قانون معیّن می کند.»
v آزادی احزاب
در اصل 26 مقرر شده است : «احزاب ، جمعیت ها . انجمن های سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده آزادند ، مشروط به اینکه اصول استقلال ، آزادی ، وحدت ملّی ، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمی توان از شرکت در آن منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.»
v آزادی در انتخاب شغل
«هرکس حق دارد ، شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون ، برای همه ی افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.»
v تأمین اجتماعی
بر طبق اصل 29 قانون اساسی: «برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی ، بیکاری ، پیری ، از کار افتادگی ، بی سرپرستی ، در راه ماندگی ، حوادث و سوانح ، نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت های پزشکی به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی .
دولت مکلّف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم ، خدمات و حمایت های مالی فوق را برای یک یک افراد کشور تأمین کند.»
v آموزش و پرورش رایگان
مطابق اصل 30 ام قانون اساسی : «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ی ملت تا پایان دوره ی متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.»
v مسکن
« داشتن مسکن متناسب با نیاز ، حق هر فرد و خانواده ی ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند بخصوص روستانشینان و کارگران زمینه ی اجرای این اصل را فراهم کند.»(اصل 31)
v امنیّت
«هیچ کس را نمی توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معیّن می کند. در صورت بازداشت ، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حد اکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده ی مقدماتی به مراجع صالحه ی قضایی ارسال و مقدمات محاکمه ، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود» (اصل 32)
v حقّ اقامت
« هیچ کس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت ، مگر در مواردی که قانون مقرر می دارد.» (اصل 33)
v حق دادخواهی
«دادخواهی حق مسلم هر فرداست و هر کس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید. همه ی افراد ملت حق دارند این گونه دادگاهها را در دسترس داشته باشندو هیچ کس را نمی توان از دادگاهی که بموجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد.» (اصل 34)
v حق انتخاب وکیل
«در همه ی دادگاهها طرفین دعوی حق دارند برای خود وکیل انتخاب نمایند و اگر توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند باید برای آنها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد.» (اصل45)
v مجازات به موجب قانون
« حکم به مجازات و اجراء آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.»(اصل 36)
v اصل برائت
«اصل ، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود ، مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.» (اصل 37)
v ممنوعیت شکنجه
«هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است . اجبار شخص به شهادت ، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود.» (اصل 38)
v حفظ حرمت و حیثیت اشخاص
«هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر ، بازداشت ، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.» (اصل 39)
v ممنوعیت اضرار به دیگران
« هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله ی اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.» (اصل 40)
v حق تابعیت
«تابعیت کشور ایران حق مسلم هر فرد ایرانی است و دولت نمی تواند از هیچ ایرانی سلب تابعیت کند ، مگر به درخواست خود او یا در صورتی که به تابعیت کشور دیگری درآید.» (اصل 41)
همان گونه که مشاهده گردید قانون اساسی جمهوری اسلامی با الهام گرفتن از فرهنگ غنی اسلامی به ابعاد مختلف وجودی انسان توجه نموده و حقوقی برای او در نظر گرفته که بسیار مترقی و در میان ملل اسلامی و حتی غیر اسلامی کم نظیر است .
البته ناگفته نماند که مترقی ترین قوانین اگر در مرحله ی عمل با نقصان مواجه شوند اثر و کارکرد شان را از دست داده و نخواهند توانست پاسخگوی نیازهای جامعه باشند که احساس نارضایتی می تواند از پیامد های آن باشد.
به امید روزی که فرهنگ غنی اسلامی و ایرانیبطور کامل نهادمند شده و ایرانیان به فرهنگ خود بیش از پیش ببالند . واز مسلمان بودن و ایرانی بودن خود احساس غرور و افتخار کنند.
انشاءالله
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست
-
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۸، ۱۱:۴۳ ق.ظ
-
۳۸۳
نگاهی به تحول خانواده در ایران وجهان و عوامل مؤثر بر آن
ابراهیم حقیقی
مدرس مرکز تربیت معلم بنت الهدی صدر فردوس
چکیده
خانواده به عنوان بنیادی ترین نهاد اجتماعی در همه جوامع،و در همه ی زمانها می باشد که هم سلامت فرد و هم بقای جامعه را تأمین می کند. در گذشته های دور نظام خانوادگی پدر سالاری و متکی بر اصول مذهبی رایج در آن عصر بوده است نه بر اساس علاقه و عاطفه . زنان از بسیاری از حقوق امروزی محروم بودند. مردان از اختیارات نامحدودی برخوردار بودند. ولی به تدریج براثر تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فکری، خانواده دچار تغییراتی شد. از حجم خانواده کاسته شده و کارکردهای خانواده کاهش یافته و نهادها و مؤسسات دیگر جامعه عهده دار برخی از وظایف خانواده گردیدند.زنان در خانواده از موقعیت بهتری برخوردار شده فرزندان نیز از حقوق و آزادی های بیشتری برخوردار گردیدند.پیوندهای خویشاوندی امروزه نسبت به گذشته کم رنگ تر شده و نفوذ خود را در برقراری پیوندهای ازدواج از دست داده اند. این تحولات را در ایران هم می توان دید . گذز از خانواده گسترده به خانواده هسته ای ، تغییر در شیوه های ازدواج و همسرگزینی ، هویت بخشیدن به زنان و قائل شدن حق مالکیت و ... برای آن ها ، ایجاد دگرگونی در روابط زن و شوهر و والدین و فرزندان و ... از جمله تغییراتی است که می توان در خانواده ی ایرانی مشاهده کرد.
کلید واژه ها: خانواده ، خویشاوندی ، خانواده گسترده ، خانواده ی هسته ای ، پدر سالاری
منابع :
بهنام ، جمشید: ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران تهران: جیبی 1350.
ترابی ، علی اکبر: جامعه شناسی ادبیات فارسی ، تبریز: فروغ آزادی ،1376.
قرآن کریم
کوئن ،بروس : درآمدی به جامعه شناسی ترجمه ی محسن ثلاثی تهران: نشر توتیا 1378.
گیدنز ، آنتونی : جامعه شناسی ترجمه منوچهر صبوری تهران:نشر نی ،1383.
ملکی ، حسن :آشنایی با قانون اساسی کد 3010دوره کاردانی تربیت معلم تهران:شرکت چاپ و نشر ایران
وثوقی ،منصور : مبانی جامعه شناسی (1) رشته علوم اجتماعی انتشارات دانشگاه پیام نور
مظاهری ، علی اکبر : خانواده ایرانی در روزگار پیش از اسلام
روزنامه همشهری شماره 3016 مورخه 19/1/1382
نشریه ندای صادق شماره 19 دانشگاه امام صادق
دریافت کل مقاله دریافت
عنوان: نگاهی به تحول خانواده در ایران و جهان
حجم: 505 کیلوبایت
-
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۸، ۱۱:۴۳ ق.ظ
-
۲۹۵
چکیده تحقیق ( پایان نامه کارشناسی ارشد ) ابراهیم حقیقی
تحقیق حاضر تحت عنوان «عوامل مؤثر بر ارزش های اجتماعی دانش آموزان دبیرستان های شهرستان فردوس» با هدف شناخت اولویت های ارزشی دانش آموزان و عوامل مؤثر بر آن انجام گرفته است. سؤال تحقیق این است که افراد مورد بررسی به کدام یک از دو دسته از ارزش های مورد نظر این تحقیق (ارزش های مادی و ارزش های غیرمادی) اولویت می دهند؟ وچه عواملی در این اولویت دادن مؤثر است؟
با توجه به اینکه کشور ما انقلابی عظیم را پشت سرگذاشته و وارد دهه سوّم انقلاب گردیده است. آگاهی از ارزش های جوانان بعنوان کسانی که ثمره و دست پرورده این انقلاب هستند می تواند شاخصی برای ارزیابی برنامه ها و عملکرد مدیران کشور باشد. و میزان دستیابی به اهداف و ایده آلهای انقلاب را مشخص نماید. که اهمیت بسزایی در درک واقع بینانه تر از شرایط موجود در جامعه و عوامل ایجاد کننده آن را دارد.
جامعه آماری این تحقیق کلیه دانش آموزان دبیرستانهای شهرستان فردوس خراسان می باشد که نمونه أی به حجم 216 نفر مورد بررسی قرار گرفته اند. این تحقیق به شیوه پیمایشی بوده و اطلاعات با استفاده از پرسشنامه جمع آوری گردیده است. و جهت تحلیل داده ها از امکانات نرم افزار Spss همچون جداول توافقی، آماره هایی همچون کای اسکوئر، کرامرز V و ضریب همبستگی استفاده شده است. فرضیات این تحقیق که چارچوب نظری آن مبتنی بر نظریه اینگلهارت می باشد عبارتند از:
1. هرچه پایگاه اقتصادی والدین بالاتر باشد فرد اولویت بیشتری به ارزش های غیرمادی می دهد.
2. هرچه سطح تحصیلات والدین بالاتر باشد فرد اولویت بیشتری به ارزش های غیرمادی می دهد.
3. هرچه میزان ارتباط فرد، با محافل دینی بیشتر باشد فرد اولویت بیشتری به ارزش های غیرمادی می دهد.
4. هرچه میزان استفاده فرد از وسایل ارتباط جمعی بیشتر باشد فرد اولویت بیشتری به ارزش های غیرمادی می دهد.
5. هرچه میزان موفقیت تحصیلی فرد بیشتر باشد فرد اولویت بیشتری به ارزش های غیرمادی می دهد.
6. با افزایش سن، فرد اولویت بیشتری به ارزش های مادی می دهد.
پس از جمع آوری، استخراج اطلاعات و تحلیل داده ها نتایج زیر بدست آمد.
1. با افزایش پایگاه اقتصادی-اجتماعی والدین فرد اولویت بیشتری به ارزش های مادی می دهد» که این نتیجه بر خلاف فرضیه اول ما بود.
2. «با افزایش سطح تحصیلات والدین فرد اولویت بیشتری به ارزش های مادی می دهد.» که در اینجا نیز نتیجه عکس فرضیه دوم ما بود.
3. فرض سوم مبنی بر اینکه «هرچه میزان ارتباط فرد با محافل دینی بیشتر باشد فرد اولویت بیشتری به ارزش های غیرمادی می دهد» تأیید گردید.
4. بقیه فرضیه ها تأیید نگردید. یعنی بین میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، موفقیت تحصیلی و سن با نوع ارزش های فرد ارتباط معنی داری مشاهده نگردید.
-
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۸۸، ۰۴:۰۷ ب.ظ
-
۳۷۳
: چَرخوک کُنی
(charkhook koni)
چرخوک : نام وسیله ای است که برای جدا کردن پنبه دانه(پُندَنه pondana) از پنبه(پُمبه) مورد استفاده قرار می گرفته است.)
از ویژگی های روستاها در گذشته خود اتکایی روستائیان وتولید مایحتاج آنان توسط خودشان بوده است از جمله صنایعی که در روستای خانیک بصورت خانگی وجود داشته است بافندگی بوده است . که از هنر بانوان این روستا و سایر روستاهای منطقه و شاید کشور باشد. این صنعت هم شامل بافت پارچه های ابریشمی و هم پنبه ای و...بوده است. که در سایه همکاری ومساعدت سایر بانوان این مهم صورت می گرفته است. از آن جا که کلیه مراحل از تولید پنبه تا جداسازی پنبه دانه و تبدیل آن به نخ و بافندگی و تولید پارچه در روستا انجام می شده است .وقتی که یک فرد قصد بافت پارچه داشته اولین گام در تولید و البته کار خانم ها جداکردن پنبه دانه از وش پنبه و آماده کردن آن برای نختابی و ریسندگی بوده است. فرد موردنظر به سایرزنان روستا اطلاع داده که قصد « چرخوک کنی» دارد. بعد از غروب آفتاب زنان و دختران هر کدام چرخ (چرخوک) خود را آورده و در یک اتاق بزرگ دور تا دور چرخها را قرار داده و شروع به کار می کردند . البته این همیاری به نوعی با مراسم شاد و جشن مانند همراه بوده است. از آن جا که فقط خانم ها در این فعالیت شرکت داشته اند معمولاً به بیان خاطرات و افسانه و آواز خوانی پرداخته و تا صبح این فعالیت ادامه داشته و این شب را کسی نمی خوابیده و صبح پس از نماز صبح صاحب خانه با صبحانه ای از حاضرین پذیرایی کرده .بعد از آن هر کدام به منزل خود مراجعت می کردند و این کار در شبهای دیگر برای سایر افرادی که چنین قصدی داشتند صورت می گرفته است .
نکته ی قابل توجه در این فعالیت ها بهره بردن از نتایج کار گروهی که با نوعی هم افزایی همراه است. چرا که افراد وقتی در جمع هستند نیرو و توان کار و فعالیت آنان افزایش می یابد این که شب را تا صبح به کار خسته کننده جداسازی پنبه دانه از وش پنبه مشغول باشند. جز در پرتو کارگروهی و استفاده از مزایای آن که روان شناسان امروز به آن پی برده اند. امکان پذیر نیست .
چراکه در شرایط کار گروهی پدیده ی آزاد شدن نیروهای اضافی (دینا موژن Dynamogenis) پیش می آید. (اتوکلاینرگ /508.1376)
این همیاری در سایر مراحل تولید پارچه از قبیل تبدیل پنبه به نخ ، رنگ آمیزی و نصب کارگاه بافندگی ، تنیدن نخها ، تنیدن تو (تُ بافی همان کارگاههای بافندگی خانگی است که نخ ابریشم را تبدیل به پارچه می کردند) و بافندگی، هم ادامه دارد.
مشابه این نوع همیاری را در سایر نقاط ایران از جمله یزد تحت عنوان (چرخ ریسان) می توان یافت که در حالی که هر یک از اعضای گروه برای خود می ریسیده است هر شب در خانه یکی از اعضای به سر برده بوسیله میزبان پذیرایی می شده اند . این پذیرایی دارای عوض بوده و در شبهای آینده توسط سایر اعضاء گروه جبران می شده است . بدین ترتیب کار چرخ ریسی که به تنهایی و به ویژه در شب مزاحم دیگران و بسیار یکنواخت و کسل کننده می باشد در بین گروه همکار و در میهمانی به یکی از نشاط آورترین کارها برای زنان چرخ ریس در می آمده است.(فرهادی – مجله نشر علوم اجتماعی – ش5-ص49)
این رسم کهن در این منابع نیز به منتشر شده است
البته با تصاویری که ارتباطی با موضوع و روستای خانیک ندارد
-
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۸۸، ۱۲:۰۰ ب.ظ
-
۳۹۴
: تعاون و انواع آن
تعاون : واژه ای عربی وقرآنی است .تعاون از نظر اشتقاق کلمه از باب تفاعل است ، مصادری که براین وزن در زبان فارسی وارده شده به طور کلی دو نوع ودر دو معنی متفاوت به کار رفته است .
1- به معنی صفتی وحالتی که دراصل موجود نباشد ، به خود بستن وبه خود نسبت دادن ، مانند تجاهل ، تشاعر ، تظاهر وتمارض .
2- به معنی انجام عمل متقابل ودر برابر هم همچون معنایی که از کلمات مبارزه ، مصاحبه ، مقاتله ، مشاجره ...... به دست می آید .از مصادر تعاون ...... تعاطف وتباین نیز فهمیده می شود به طوری که معانی به یکدیگر کمک کردن با هم مهربانی کردن ، واز هم دور شدن از این کلمات به ذهن متبادر می گردد . (غلامرضا سلیم ، 1347 : 5 ).
معادل کلمه ی تعاون در زبانهای اروپایی cooperation است که در نقطه مقابل رقابت competition قرار می گیرد .
فرهنگ لغات انگلیسی وبستر کلمه ی cooperation را ، کار کردن با هم برای یک مقصود وجمع شدن به دور هم برای انجام دادن یک امر مشترک وعمل همکاری اقتصادی نیز معنی کرده است .
ونیز فرهنگ فرانسوی ( گراند لاروس) آن را به معنی عمل همکاری وشرکت در انجام کار مشترک و روش وعملی که به موجب آن افراد یا خانواده های دارای منافع مشترک مؤسسه ای را به وجود می آورند بیان کرده است . (پیشین ص 7).
معادل فارسی کلمه تعاون نیز همکاری ، به معنی یکدیگر رایاری کردن ، بهم یاری رساندن ، همدستی ، یاری ودستگیری است .(فرهنگ معین. ج 1 . ص 1907).
براساس یک تقسیم بندی کلی همکاری ها به دو نوع تقسیم می شوند :
1- همکاری های سنتی
2- همکاری های رسمی یا شرکت های تعاونی .(حمید انصاری ، 1376: 11)
از آنجا که بحث ما در مقوله نخست می گنجد لذا به تعریف نوع اول می پردازیم .
همکاری های سنتی شکلی از تعاون هستند که از دیرباز در جوامع گوناگون برای حل مسائل ومشکلات موجود بکار گرفته شده است .این نوع از همکاری دارای خصوصیاتی است که آنرا از همکاریهای غیرسنتی (رسمی ) متمایز می سازد .
1- همکاری های سنتی با آداب ورسوم وفرهنگ جامعه رابطه ای نزدیک و گاه بسیار پیچیده دارد .
2- برهمکاریهای سنتی مقررات عرفی غیر مکتوب تسلط دارند .
3- ازآنجا که در جوامع سنتی آداب ورسوم وسنت ها از منطقه ای به منطقه دیگر تفاوت می کند . بنابراین همکاریهای سنتی آنها نیز مختلف ومتفاوت هستند .
4- پیدایش همکاریهای سنتی از شکل والگوی مشخص ومعینی پیروی نکرد ه بصورتی خاص برای هر نیاز ومورد خاص بوجود می آید .
5- غیر مستمر بودن همکاریهای سنتی .
6- در همکاری های سنتی تعداد افرادی که با یکدیگر همکاری می کنند معمولاً کم وانگشت شمار است .
(انصاری : 1376 صفحات 14 الی18).
دکتر مرتضی فرهادی در تفاوت تعاونی های سنتی با سایر یاریگریها می نویسد :
اولاً : گزینش در سایر اشکال یاوری اغلب وجود ندارد مانند بیشتر خودیاریها .یا اگر وجود داشته باشد ناقص است وهمه جانبه نیست مانند برخی دگر یاریها وبیشتر همیاریها که در آن گروه یاری دهنده یکدیگر را نگزیده وتنها از جانب « یاری گیرنده » فراخوانده شده اند .... در حالی که درتعاونی های سنتی افراد گروه به نسبت یکدیگر را برگزیده یا توسط سرگروه گزیده می شوند .ودر این گزینش تا حد امکان سختگیری به عمل می آورند ومعیارهای اقتصادی وغیر اقتصادی متعددی را در انتخاب اعضا در نظر می گیرند .
ثانیاً : کنش یاری در انواع « یادگیریهای » دیگر نسبت به « تعاونی سنتی » گسسته وکوتاه مدت می باشد . در صورتی که در تعاونیهای سنتی این کنش نسبتاً پیوسته ودرازمدت است وحداقل اعضاء تعاونی برای یک سال زراعی و یا دامداری یکدیگر را بر می گزینند .
ثالثاً : تعاونی های سنتی به خاطر کنش ها وجریانات مختلف یاری که در آنها برقرار می گردد و پیچیده تر از سایر یاوریها بوده وگاه همه ی انواع یاوری من جمله تعاونیهای کوچکتری را در درون خودجای می دهند.
رابعاً : تعاونی سنتی کهن ترین گونه ی یاوری در جامعه ی انسانی و من جمله در جامعه ایران بوده است .تعاونی های سنتی در واقع از تشدید نظم گروهی ،پیوستگی وافزونی کمیّت یک ویا چند گونه « کنش یاری » پدیدار شده اند به عبارت دیگر تعاونی سنتی همان خود یاری ، همیاری ودگر یاری تشدید یافته است . ( فرهادی ، مجله رشد علوم اجتماعی ، ش 6و7 صفحه 58 ).
فرهنگ وتمدن امروزی بشر جز در سایه ی همکاری انسانها در بستر تاریخ امکان پذیر نبود و زندگی اجتماعی مدیون این همکاری ها است .واگر این نظر فلاسفه را که انسان را اجتماعی و مدنی می دانند بپذیریم تمایل به همکاری را باید خصیصه ی ذاتی انسان دانست .هر چند بسیاری از جامعه شناسان همکاری انسانها را معلول نیازهای انسان وعدم توان او درپاسخگویی به نیازهایش دانسته اند .
غزالی می گوید : اصل دنیا سه چیز است : طعام ولباس و مسکن – اصل صناعت ها که ضرورت آدمی است نیز سه چیز است .برزیگری وجولاهی و بنّایی لکن هر یکی را فروع اند که بعضی سازِ آن کنند چون حلاج وریسنده ی ریسمان که ساز جولاه می کنند وبعضی آن را تمام می کنند چون درزی که کار جولاه تمام می کند واین همه را به آلت ها حاجت افتاد از چوب و آهن وپوست وغیر آن پس آهنگر ودرودگر وخرّاز پیدا آمد .وچون این همه پیدا آمد .ایشان را به معاونت یکدیگر حاجت بود که هرکس همه کار خویش نمی توانست کردن پس میان ایشان معاملتی پدیدار آمد . (محمد غزالی ، 1371 ج1 : 74).
در بسیاری از همکاری های سنتی که از گذشته به یادگاری مانده است عنصر بخشش وهدیه نقش کلیدی را ایفا می کند .که این امر گاهی به صورت معاوضه بوده چرا که در مواقعی بخشش به جواب فوری منجر شده است .
مارسل موس (Marcel Mauss ) بخشش و هدیه ای را که امروزه در بین جوامع اعم از سنتی یا صنعتی رایج است بازمانده ی شیوه توازن کالا و داد وستدی می داند که در جوامع اولیه وجود داشته است . در هدیه دادن هر دو طرف بدون این که نرخی را مشخص کرده باشند با حسابگری ، دو کالای رد و بدل شده را مقایسه وارزیابی می کنند . ( روح الامینی 1368 : 241).
مثال در این خصوص اصطلاح « کاسه همسایگی » است که همسایگان غذای خود را بویژه اگر کمی غیر عادی نظیر غذاهای بودار یا غذاهایی که پخت آن دشوار است یا غذاهای کمیاب می باشد به تنهایی نخورند وآن را بین همسایگان تقسیم کنند .همسایگان نیز وظیفه خود می دانند که این احسان را دیر یا زود پاسخ گویند واگر توانستند شایسته تر .ضرب المثل های بسیاری وجود دارد که به این رسم کاسه ی همسایگی و مبادلات غذا با غذا اشاره دارد مانند « کاسه جایی رود که باز آرد قدح » یا « کاسه همسایه دو پا دارد » یا « کاسه داریم اَرک وَرک ، تو پُرکنی من پر ترک » (فرهادی ، فصلنامه مطالعات اجتماعی ، ش 26 ، 1383 ص 4 ).
شاید این سؤال مطرح شود : چیزی که قرار است جبران شود چه ضرورتی دارد .هرکس غذای خودش را بخورد در پاسخ می توان گفت آن چیزی که در این جا مهم است . تأمین نیازهای صرفاً مادی نیست بلکه فراتر از این موضوع است .نفس مبادله ارزشمند است .چرا که ارزشهای انسانی محبت وهمدلی است که مبادله می شود .همان گونه که ضرب المثل ایرانی می گوید : « کاسه همسایگی شکم را سیر نمی کند امّا محبّت را افزون می سازد » ، یا چیزی که مالینفسکی تحت عنوان کولا (Kula ) در جزایر ملانزی عنوان می کند .که در آن اشیایی فاقد هرنوع استفاده مادی وتکنیکی شامل دست بندها وگردن بندهایی از صدف دریایی مبادله می شود . (روح الامینی ، 1368 : 244 ).
اما آن چه ما در این نوشته به آن می پردازیم صرفاً جنبه تشریفاتی ندارد وبلکه حاوی کارکردهای اقتصادی است .هرچند سایر کارکردهای مبادله که قبلاً اشاره شد در این شیوه هم وجود دارد . آن چه در این مقاله تحت عنوان مهو (Meho ) مورد بررسی قرار گرفته در سایر نقاط ایران تحت عناوین مختلف وجود دارد .که دکتر فرهادی از آن به عنوان واره یا شیرواره نام برده وآن را عبارت از سازمانی نهادی شده وگسترش یاقته در اغلب مناطق ودر میان اقوام مختلف ایرانی با کارکردهای مرکب می داند که از تلاش برخی اشکال تعاونی قدیمی تر زاده شده وبه خاطر اقتصادی کردن دامداری معیشتی و نیمه معیشتی در زمینه ی تولید فرآورده های شیری (رسا کردن میزان شیر ونیروی کار وصرفه جویی در این دو عامل ) وبه خاطر ماهیت وتقدس شیروپاره ای نیاز های اجتماعی – روانی « هموارگان » (اعضای واره) تا به امروز تداوم یافته است .
( فرهادی – مجله رشد علوم اجتماعی شماره 6 و7 ص 58 ).
دکتر مرتضی فرهادی که در زمینه تعاونی های سنتی وطبقه بندی یادگیریهای سنتی ایران مطالعات گسترده و طولانی دارد به وجود این شکل از تعاونی سنتی نه تنها در شهرستان های استانهای مختلف ایران بلکه در سایر کشورها از جمله افغانستان ، تاجیکستان و جمهوری آذربایجان اشاره می کند که با نام ها و ظواهر وگاه زمینه های کاری همگون یا متفاوت می توان آن را در جاهای دیگر جهان نیز یافت .
(فرهادی –فصلنامه علوم اجتماعی ش 26-ص3).
از دیگر تعاونی های سنتی مورد بحث ما در خصوص دامداری است .که به گُمار معروف است .این نوع تعاونی نیز در بسیاری از مناطق روستایی وعشایری ایران بخصوص در بین دامداران خرده پا که که تعداد دام آن ها اندک است وجود دارد .